زابل

 

همین طور که نشسته ای

به زن جوانت فکر کن

که مجبور است از فردا

مقابل چشم سربازها

بچه ات را شیر بدهد در راهروهای دادسرا

 

همین طور که نشسته ای پشت این تویوتا

به سندهای ازدواجی فکر کن

که سال هاست در صندوقخانه های خانه ی پدری

شب را صبح می کنند

 

 همین طور که نشسته ای پشت این تویوتای نمره ی زابل

به پدر پیرت فکرکن

که عصرهای پنجشنبه باید به خانه برگردد

با سینی خرمای دست نخورده

و گلاب پاش پر.

کتاب های من در نمایشگاه امسال :

 


" باغ دوردست "  : گزیده شعرها از سال 69 تا 87 -نشر تکا – چاپ چهارم

" سنگچین " : چارپاره ها و غزل های تازه – نشر علم – چاپ سوم

" پرواز اصفهان مشهد " : شعر های آیینی – نشر فرهنگ مردم

چند مجموعه شعر کودک : سالن ناشران کودک – نشر مونا

پلنگ


مثل یك نعره، مثل یك فریاد
از تهِ دره تا كمركشِ كوه
سربلند ایستاده بر تپه
مثل كوهی، پلنگِ سركشِ كوه

پوستی خال‌خالی و یك‌دست
خزِ نرمی تنیده بر تن او
از همین‌جا نگاه كن: پیداست
جای زخمی كنار گردن او

یادِ آن‌روزها كه با نامش
برمی‌آشفت خوابِ كفتاران
رعشه بر جان كوه می‌افتاد
لرزه بر قامت سپیداران

آسمان در تصرف نامش
دشت در سلطة صدایش بود
هیچ جنبنده‌ای نمی‌جنبید
هركجا ردّ پنجه‌هایش بود

آفتابی نمی‌شد از بیمش
ماه بالای آشیانة او
سال‌ها مانده‌بود نیمه‌شبان
سرِ صحرا به روی شانة او

سایه‌اش را دولول‌ها با خشم
روز و شب داغ‌داغ بوسیدند
سرِ راهش چه دام‌ها، تله‌ها
زیر باران و برف پوسیدند

در كنامت نمیر و با خونت
برف‌ها را شراب رنگی كن
ای غرورِ اصیلِ كوهستان!
باز هم، باز هم پلنگی كن