جرقه ها
سلام دوستان
فضای وبلاگ نویسی به جز تعداد معدودی وبلاگ نویس نما !! می تواند فضایی برای تضارب آرا و رد و بدل کردن تجربیات و اندوخته ها باشد .این پدیده ی نوین دنیای آی تی حداقل طی چند سال اخیر توانسته بسیاری از چهره های گمنام را کشف و به جامعه ی ادبی معرفی کند.دسترسی به اخبار کنگره ها و جشنواره ها و تازه های کتاب را بسیار راحت کرده و یافتن دوستانی که سال ها در آن سوی مرزها دوراز دسترس بوده اند را میسر کرده است .متاسفانه در پست قبلی چند نفر از عزیزان بی نام و نشان ضمن به کاربردن الفاظ زشت این فضای سالم را سعی کردند چونان رو ح و روان خویش بیالایند.بنده ضمن اظهار تاسف برای این عزیزان که سعی دارند یک مشاجره ی ادبی را به منازعه ای چاله میدانی تبدیل کنند از خوانندگان عزیز سنگچین به خاطر رویت این الفاظ که بیشتر زیبنده ی نویسندگان ان مطالب " دام ایدیهم" است به شخصه عذر می خواهم و سعی خواهم کرد از گذاشتن کامنت دروبلاگ هایی که تاب شنیدن نقد را ندارند ومواجه شدن با طرفداران ایشان که فضای وبلاگ نویسی را با یکی از دروازه های معروف اشتباه گرفته اند تا اطلاع ثانوی بپرهیزم ...واین دوستان مودب رانیز بر نیاشوبم ...ازاین به بعد این گونه کامنت ها ی بی نام و نشان و موهن برای نمایش تایید نخواهند شد .
*
مقدمات چاپ دوم مجموعه " نه ترنجی نه اناری " فراهم شده و تا چند ماه دیگر چاپ دوم این کتاب با کاغذ و جلدی متفاوت به بازار کتاب عرضه خواهد شد .تعداد محدودی از این کتاب در سایت کتاب جمعه موجود است .دوستان می توانند برای خرید اینترنتی کتا ب به سایت آدینه بوک مراجعه فرمایند.
چند جرقه
این شعرهای کوتاه را اخیرا نوشته ام ...از این که جسارتا نام این نوشته های خام را شعر گذاشته ام از شاعران توانای سپید سرا پوزش می طلبم .
گل های محمدی در باغچه باز شده اند
چقدر بوی صلوات می آید.
*
آفتابگردان ها خواب مانده اند
هوا ابری است.
*
این بالا چقدر آدم ها کوچکند
آن بالا ما چگونه ایم ؟؟
*
قطار عمررا بدرقه می کند کاج
-این سوزن بان پیر-
*
چارده سال است می خندی در این قاب
چقدرجوان مانده ای
چارده سال است می گریم براین قاب
چقدر پیر شده ام .
کتابخانه ی سنگچین
دوست شاعر و عزیز نادیده من اقای علیرضا نوری لطف کرده اند و شعرهای خودشان را که به صورت دست نویس در جزوه ای کوچک منتشر کرده اند از طریق یکی از دوستان به دست من رسانده اند.گاه شاعری دوراز هیاهو در خلوت خود آثاری می آفریند که فقط اهل فن میزان توانایی او را در می یابند.این جزوه که دراین ایام همدم تنهایی ها و دلتنگی های من بوده است " خرده ریزهایی برای یک روز تعطیل" نام دارد.ضمن تشکر از سرکار خانم ترنج ( دختر مرحوم تیمورترنج) که این مجموعه زیبا را به دست من رساندند یکی دو شعر ازاین مجموعه را با هم مرور می کنیم :
مادر
آب می پاشد پشت سر یاکریم ها
گربه کز می کندگوشه ی حیاط
و می اندیشد به بچه هایش
که بد جوری
به یاکریم ها عادت کرده اند.
**
تهران
دنیای قشنگی است
پراز
لاله
ملت
آزادی .
**
شیر آب
درانتظاردستی که بچرخاندش
قاب عکس
درالتهاب دستی که بگرداندش
تلفن
نگران کابل هایی که در حاشیه باد خوابیده اند
وهرسه
تشنه ی صدای زنی
که از آن سمت خط بگوید
دارم بر می گردم
**
قبول کنید
ماازنسل سیزده به درهاییم
چشمان تان را کف دست بگیرید
آبی که ازوضوی پیغمبران خیابان می چکد
کفاف چند کربلا را می دهد.