این غزل را چند سال پیش نوشته بودم زمانی که زاینده رود خشک شده بود ...امسال هم زاینده رود خشک شده است ....

هلا نجابت شب آسمان گلدارت
عروس آینه پوش غزل گرفتارت

چه یادگار خوشی مانده شیخ لطف الله
به سقف گنبدی آسمان دوارت

شبیه خلوت کریاس و شور موسیقی است
نوای چکش و سندان میان بازارت

دلم شبیه به زنجیرهای اسلیمی
شده است پیچک و پیچاک بر سپیدارت

خداکند که میان چهل ستون آوار
شوم اسیر و نبینم به زیر آوارت

چه شد طراوت زاینده ای که می آورد
پرنده های سبکبال را به دیدارت

سی و سه بار به تسبیح اشک موییدم
مگردوباره ببینم صبور و سرشارت

چه کام ها که به کام تو تلخ شد اما
دوباره ملتمس دامن گنهکارت

نگفتمت که مخند و نگفتمت که بموی
که چشم شور فلک می کند نمک زارت

به حوض آینه پاشویه می کنیم تو را
مگر که سرد شود دست و پای تبدارت

خداکند که سیاهی نیاورد امشب
کلاغ های سیه چرده را به دیدارت